فروپاشی «سبک زندگی» طبقه متوسط | حداقل معیشت جای «رؤیا» را گرفته | در مرحله مقاومت طبقه متوسط هستیم
به گزارش پارسینه به نقل از اقتصاد نیوز؛ حسین ایمانی جاجرمی، جامعه شناس به اقتصادنیوز میگوید: معیشت جای آرزو را گرفته و افق زندگی مردم از سال به 24 ساعت رسیده است؛ طبقهای که روزی ستون ثبات و فرهنگ بود، حالا برای بقا سبک زندگیاش را تکهتکه قربانی میکند و رفاه زندگی اش را برای واجبات معیشت از دست میدهد.
مشروح گفتگوی اقتصادنیوز با ایمانی جاجرمی را بخوانید؛آقای ایمانی جاجرمی! در ادبیات جامعهشناسی، فروپاشی طبقه متوسط چه نشانههایی دارد و در ایران امروز این نشانهها چطور بروز کردهاند؟
صحبت درباره طبقه متوسط برای جوامع امروزی یک الزام است. تحقیقات زیادی نشان میدهد که این طبقه دستاوردهای مثبتی دارد؛ مثل دموکراسی اقتصادی، بهرهوری در تولید، شکلگیری فضاهای عمومی مشترک، درخواست برای کاهش هزینه خدمات عمومی و کنشگری شهری. همهی اینها بستگی به حضور طبقه متوسط دارد.
اگر طبقه متوسط را بهعنوان یک دستاورد در نظر بگیریم، با از بین رفتن آن، همه این دستاوردها به خطر میافتند. این نکته مهمی است و باید به آن توجه کرد.
هنوز در مرحله نابودی کامل طبقه متوسط نیستیم
طبقه متوسط دو بُعد دارد؛ یک بعد مادی که شامل شغل، درآمد و ثروت است و یک بعد فرهنگی. حال ممکن است در شرایط فعلی ایران، ما در بعد اقتصادی در وضعیت طبقه متوسط باشیم، اما تضعیف بعد فرهنگی نیز اجتنابناپذیر است. هرچند آن بعد هم آسیب خواهد دید، ولی به نظر من زمان میبرد تا به مرحلهای برسیم که بگوییم طبقه متوسط در ایران نابود شده است.
ما هنوز در وضعیت «نابودی کامل» نیستیم، چون هنوز طبقه متوسط در حال مقاومت است. مثلاً ممکن است مسکن خود را تغییر دهد، به خاطر افزایش قیمت اجاره و خرید مسکن و یا از نیازهای سلامت یا رفاهش بزند اما هنوز تا فروپاشی جا دارد و در حال مقاومت است.
از نگاه شما طبقه متوسط فقط محل زندگی یا کارش را از دست داده؟ یا رؤیاها و افق زمانیاش هم از دست رفته است؟
من نقلقولهایی از دانشجویانم دارم که در حاشیه تهران معلم هستند. آنها میگویند در پنج شش سال اخیر شاهد تغییر ترکیب مدارس بودهاند؛ یعنی بچههای طبقه متوسط حالا در مدارسی حضور دارند که پیشتر مخصوص طبقات پایینتر بوده است.
این نشان میدهد خانوادههای متوسط که قبلاً در محلههای مخصوص طبقه متوسط در تهران زندگی میکردند، چون بیشترشان مستأجر بودند، دیگر نمیتوانند در آن محدودهها ساکن باشند. در نتیجه، از نظر جغرافیایی و فضای شهری، به سمت مناطق جنوبیتر حرکت میکنند.
البته این شواهد باید در تحقیقات عمیقتر تأیید شود تا بتوانیم بهطور قطعی بگوییم این روند صددرصد رخ داده است. اما این نقلقولها و مشاهدات میدانی نشانهی واضحی است از اینکه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
حداقلها در معیشت جای آرزو را گرفته است
این روزها در طبقه متوسط، چیزی که حس میشود این است که «معیشت جای آرزو را گرفته است». دیگر کسی آرزو نمیکند چیزی بخرد یا برنامهریزی کند. گوشیای که تصور میکرد این ماه میتواند بخرد، دو ماه بعد دیگر نمیتواند. مردم فقط و فقط دنبال گذران زندگی هستند؛ انگار فقط میخواهند روزشان بچرخد، یعنی صرفاً زنده بمانند نه رشد کنند.
شاهدی که ما در دادههای اجتماعی داریم، این است که در پیمایشهایی مثل پیمایشهای ارزشها و نگرشها، سؤالی درباره «امید به آینده» مطرح بوده است. از نیمه دهه 90 به این طرف، تعداد کسانی که به آینده امیدوار بودهاند بسیار کمتر شده است.به نظر میرسد این مسئله با وضعیت اقتصادی رابطه مستقیم دارد. هرچه وضعیت اقتصادی و اجتماعی نزول کرده، امید به آینده هم از بین رفته است.
افق زمانی طبقه متوسط و فقیر کوتاهتر شده است
اگر قبول کنیم که امید به آینده شاخص مهمی است، چون به شما فرصت میدهد برنامهریزی کنید، قدمهای بزرگتری بردارید، شغل، سرمایهگذاری، مسکن و آموزش فرزندان را طراحی کنید، وقتی این امید از بین برود، عملاً افراد از هرگونه اقدام برای ساخت آینده دست میکشند.
افق زمانی زندگی هم محدود میشود. یعنی به جای اینکه در قالبهای پنجساله، دهساله یا بیستساله فکر کنند، حالا به خاطر تشدید اوضاع، افق زمانیشان میشود ماهانه یا حتی هفتگی. البته در بعضی موارد وقشر ضعیفتر حتی 24ساعته هم هست.
به نظر میرسد درکی که طبقه متوسط از زندگی داشت، که همیشه مبتنی بر افق زمانی بلندمدت بود حالا تغییر کرده و بسیار شبیه به طبقه تهیدست شده است.
رفاه، شرط شکلگیری پیوندهای مدنی و داوطلبانه است. اگر این رفاه از میان برود و طبقه متوسط دیگر توان مشارکت نداشته باشد، جامعه ایرانی به چه سمتی میرود؟ آیا باید نگران فروپاشی «سرمایه اجتماعی» و خاموش شدن جامعه مدنی باشیم؟
بله، درست است. فضای اجتماعی، یکی از عوامل خیلی مهمش مسئله رفاه است. یعنی شما وقتی رفاه داشته باشید، پیوندهای داوطلبانه و آگاهانه بیشتری شکل میگیرد. مثلاً ما در طبقات پایینتر هم پیوندها را میبینیم؛ اما آنها عموماً پیوندهای انفعالیاند و در موقع خطر فعال میشوند.
وقتی مثلاً دستفروش را میخواهند جمع کنند، آن پیوندها فعال میشوند و تبدیل به گروههایی میگردند که واکنشی برای بقا دارند، نه برای توسعه. درحالیکه پیوندهای مدنی، که طبقه متوسط معمولاً آنها را شکل میدهد، آیندهنگر هستند.
وقتی چنین امکانی فراهم نباشد، جامعه مدنی دچار تنزل میشود و دیگر ظرفیت فعالیتهای عام و کارهای داوطلبانه را ندارد. همینطور که میدانید در جامعه ایران این نوع فعالیتها خیلی چشمگیر نبوده است. ارقام و دادههای ما درباره کار داوطلبانه، فعالیت مدنی و مشارکت اجتماعی که اهداف عمومی را دنبال میکرده، چندان بالا نیست.
الان همان اندک چیزی هم که در این زمینه وجود داشته، ممکن است از بین برود یا بهشدت تضعیف شود.
در مرحله مقاومت طبقه متوسط هستیم
پس با وجود همه این فشارها، چرا میگویید طبقه متوسط هنوز مقاومت میکند و طبقه متوسط ایران فروپاشیده نیست؟
دلیلش این است که هنوز گروهها و افراد در جامعه بخشهایی از زندگی خود را قربانی میکند تا بخشهای دیگر را حفظ کند. یکی از مهمترین مثالها آموزش فرزندان است.
حالا که هزینههای زندگی بالا رفته و وضعیت سخت شده، پدر و مادرها از خودشان هزینه میکنند تا بتوانند نسل بعدی را حفظ کنند. هنوز دارند مقاومت میکنند و چیزهایی هست که حاضرند برایشان قربانی بشوند.
اولین کاری که کردهاند، حذف تفریحات و سرگرمیهاست؛ دیگر مسافرت نمیروند یا کمتر میروند. بعد از آن، احتمالاً از خورد و خوراک و بهداشت و درمان خودشان میزنند تا بتوانند آینده فرزندانشان را بسازند.
من چیزی که درک میکنم این است که ما الان در مرحله مقاومت طبقه متوسط هستیم؛ این طبقه هنوز تلاش میکند وضعیت را حفظ کند، اما با قربانیکردن حوزههایی که همیشه بخشی از زندگیاش بوده است.
سبک زندگی طبقه متوسط در حال فروپاشی است
تفریحات، سفر، هزینه برای بهداشت و درمان، مهمانی دادن و مهمانی رفتن، اینها بخشهایی از سبک زندگی طبقه متوسط بودند که یکییکی قربانی شدهاند.
مقاومت طبقه متوسط هنوز بالاست، اما اگر اوضاع تغییر نکند، با «تحلیل رفتن» مواجه میشویم. نابودی کامل شاید رخ ندهد، چون سرمایه فرهنگی هنوز باقی است، اما این سرمایه تحلیل میرود، تضعیف میشود و نقش پیونددهنده خود را میان طبقات از دست میدهد.
این لایه میانی جامعه که همیشه پیوندی میان طبقه پایین و بالا برقرار میکرد و باعث ثبات اجتماعی میشد، حالا در خطر از دست دادن این نقش است.
نشانه های اعتراض خاموش در یونان
به نظر شما در تجربه جهانی، چه سیاستهایی میتواند مانع فروپاشی طبقه متوسط ایران شود؟
اتفاقاً من چند سال پیش به یونان سفر کرده بودم. اگر یادتان باشد، یونان در بازهای مشکلات اقتصادی بسیار شدیدی داشت. بدهیهای سنگینی روی دوش دولت بود و ناچار شد سیاستهای ریاضت اقتصادی را در پیش بگیرد.
در آن دوران فقر را بهوضوح میشد در زندگی مردم دید. لباسهای کهنه، وسایل کهنه درصد بالایی از مردم که دیگر ماشین شخصی نداشتند یا حتی وسایل ابتداییشان را از دست داده بودند.
در مترو دقت میکردم، بسیاری از مردم ساعت مچی نداشتند. این خودش نوعی اعتراض خاموش بود، اما درعینحال نشانهای از صرفهجویی بود. بعد از آن دولت یونان توانست با جذب سرمایهگذاری بیشتر، متنوعسازی اقتصاد و افزایش گردشگری، به تدریج از بحران عبور کند.
در حال حاضر ایران هم در شرایطی مشابه قرار گرفته است؛ با تحریمها، مکانیزم ماشه و فشارهای اقتصادی. اما انتخاب با مسئولان است که تصمیم بگیرند جامعهای متشکل از طبقه متوسط حفظ شود یا کشوری متکی به اکثریتی فقیر شکل بگیرد.الان هزینه سنگینی به جامعه ایران تحمیل میشود. مردم بیکار نمینشینند. ممکن است واکنش نشان دهند.
اعتراضات معیشتی از طبقات پایین و کارگر آغاز شده اما...
یعنی احتمال اعتراض را می دهید و ...
احتمالش وجود دارد. در تاریخ معاصر، اعتراضات معیشتی معمولاً از طبقات پایین و کارگر آغاز شده، اما ممکن است اینبار دامنهاش به طبقه متوسط هم برسد.
در این صورت، واکنشها میتواند گستردهتر باشد، چراکه طبقه متوسط آگاهی بیشتری دارد. با این حال، باید توجه داشت که این طبقه معمولاً اهل اقدامهای رادیکال نیست و روحیهای محافظهکارانه دارد.
اما وقتی فشارها بیش از حد شود و «کارد به استخوان برسد»، آنوقت پیشبینی اتفاقات سخت میشود. بنابراین بهتر است مسئولان قبل از آنکه اوضاع به چنین نقطهای برسد، چارهای بیندیشند.
جامعه ایران در مقاطع تاریخی دیگر هم بحران اقتصادی و فشار دیده. آیا تفاوتی میان امروز و گذشته وجود دارد؟
بله، جامعه ایران همیشه جامعهای با ثبات مطلق نبوده است. در دورهی جنگ جهانی دوم که ایران اشغال شد، اوضاع اقتصادی بسیار بدی داشتیم. در دوره جنگ تحمیلی هم همینطور.
اما شرایط امروز با آن دوران فرق دارد. در آن زمان بخش زیادی از جمعیت در روستاها زندگی میکردند و سبک زندگی سنتی داشتند که تابآوری بالایی به آنها میداد.
در جنگ، مردم «اجتماع» را قبول داشتند؛ چون تعداد زیادی از مردم درگیر دفاع از کشور بودند. احساس میکردند در برابر متجاوز خارجی باید مقاومت کنند، بنابراین تحمل میکردند.
.gif)
.gif)






.gif)



0 دیدگاه